رفتیم نشستیم یه گوشه، از ناراحتی هامون گفتیم.گفت تو دلت جای دیگس که اون حرفا رو زدی.بغض کردم.نمیتونستم بگم لعنتی من دلم پیش توعه وگرنه کدوم ادم عاقلی بعد این همه دعوا بازم میمونه؟ بغضم نمیذاشت حرف بزنمگفت من شرایطم اوکی نیسخودم میدونستم.همه حرفاشو نگفته میدونستم.بغضم بیشتر شد.وقتی دید هیچی نمیگم گفت به من بگو ماجرا چیه؟ کسی اومده؟ منم کم مونده بود اون وسط جلو ملت زار بزنم فقط.هیچی نگفتم.دستامون رو میز بودبا یه انگشتش، انگشت دستمو گرفت.دیگه حسابی دم گریه بودمبه زور فقط تونستم بگم بخدا کسی نیسبازم پرسبد گفتم اگه واقعا کسی بود الان اینجا نبودمیعنی صحنه کاملا هندیاون موقع این پتانسیل رو داشتم اشک های قلمبه قلمبه بریزم و یه دل سیر گریه کنم ولی جلو خودمو هر جوری بود گرفتم. ایشالا که کسی هم ما رو تو اون حالت ندیده باشه.حرفامون که تموم شد هر کی باید میرفت سمت دیار خودش. تموم طول راه تو فکر بودمنفهمیدم کی رسیدم خونهولی میدونم خیلی باید فک کنمخیلی زیاد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها